به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نشست «جایگاه تفکر انتقادی در برنامه فلسفه برای کودکان» 9 دی ماه با حضور فائزه رودی، روح الله کریمی، سعید ناجی و ملیحه راجی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
کاربرد تفکر انتقادی در خوانش متن
بخش نخست این نشست به معرفی «راهنمای تفکر نقادانه: پرسيدن سؤالهاي بهجا» نوشته ام نيل براون و استوارت ام كيلي به ترجمه کوروش کامیاب ترجمه اختصاص داشت.
فائزه رودی در ابتدای این نشست با بیان این که کتاب حاضر مدعی است که ما در تمام زندگیمان به تفکر نقادانه نیازمندیم، درباره ویژگیهای این اثر گفت: هر دو نویسنده این کتاب مدعیاند که این کتابی کاربردی و با تجربههای زندگی نزدیک است. اما فایده این که ما بخواهیم سؤالهای درست بپرسیم چیست؟
وی در پاسخ به این سؤال گفت: نخست این که به پرسشهای وابسته به ما که در عین حال نقادانه هستند آگاهی پیدا میکنیم و دوم این که با مطالعه این کتاب میتوانیم پرسشهای نقادانه را سر جایشان به کار ببریم.
رودی با اشاره به روشهای موجود تفکر که در این کتاب نام برده شدهاند افزود: دو روش در مورد تفکر وجود دارد؛ روش اسفنجی و روش غربالی. در روش اسفنجی ما همچون اسفنج اطلاعات را جمع آوری میکنیم و دخالتی در آنها نداریم. جذب اطلاعات میتواند نقطه آغاز خوبی باشد اما برای این که بتوانیم انتخاب کنیم، روش خوبی نیست.
به گفته وی، عیب تفکراسفنجی در این است که کسی که از این روش استفاده میکند معمولاً به آخرین دادهای که به ذهنش رسیده است، اکتفا میکند اما در روش غربالی در واقع میخواهیم تمرین کنیم که با نویسنده ــ هر چند که وجود ندارد ــ وارد گفتوگو و تعامل بشویم.
این دانشآموخته فلسفه کودکان با طرح این پرسش که نتیجه تفکر نقادانه به کجا میرسد گفت: قرار نیست ما با تفکر نقادانه به این پاسخ برسیم که این پاسخ درست است یا نیست. بلکه میخواهیم به این برسیم که کدام پاسخ به واقعیت نزدیکتر است. ما در تفکر نقادانه باید ایدههایی را که در گذشته داشتهایم، مورد نقادی قرار دهیم و بدانیم که در این زمینه به ایده ما نقد شده است نه به شخصیتمان.
رودی افزود: تقسیمبندی دیگری در این کتاب وجود دارد که میگوید تفکر شامل تفکر حداقلی و تفکر حداکثری است. تفکر حداقلی، دفاع ما از تفکر پیشینی خودمان است اما تفکر حداکثری یعنی این که میخواهیم تفکرمان را نقادی کنیم. نویسنده میگوید اولین سؤالی که باید در مواجهه با یک متن در ذهنمان برسد و بتوانیم به آن پاسخ دهیم،این است که مسئله چیست و مدعا یا نتیجه کدام است؟
وی گفت: ما در هر متنی که با آن مواجه می شویم، دو نوع مسئله داریم؛ مسئله توصیفی و مسئله تجویزی. اما چگونه مسئله یک متن را پیدا کنیم؟ گاهی نویسنده خودش به آن اشاره میکند اما گاهی از مواردی که در متن آمده است باید به آن پی برد. اما مدعا یا نتیجه آن چیزی است که نویسنده میخواهد ما آن ادعا را بپذیریم. برای این که بتوانیم ادعا را بپذیریم، دو سؤال میتوانیم از خودمان بپرسیم؛ ابتدا این که نویسنده چه میخواهد بگوید و دوم این که دلایل استدلال کداماند؟ نویسنده باید برای مدعای خودش دلایلی داشته باشد. اگر از کسی دلیل خواستید و ناراحت شد آن شخص در مرحله حداقلی تفکر مانده است.
رودی افزود: سؤال بعدی این است که کدام واژهها یا عبارات مبهماند؟ هر نویسندهای وظیفه دارد که بدون ابهام و باشفافترین واژهها مدعای خودش را برای مخاطبانش بیان کند. سؤال چهارم مطرحشده در این کتاب این است که تضادهای ارزشی و فرضهای ارزشی کداماند؟ باید پیش فرضهای نویسنده را کشف کرد و با توجه به آنها به سخن نویسنده پرداخت.
این دانشآموخته فلسفه اضافه کرد: پرسش پنجم این است که فرضهای توصیفی کداماند؟ فرض کنید وقتی میگویند «فلان خودرو قابل اعتماد است»، پیش فرض توصیفی آن این است که این خودرو شما را تا هر جایی که بخواهید، بهراحتی میبرد. اینها پیش فرض ارزشی نیستند. پرسش ششم این است که آیا مغالطهای در کار هست؟ در این کتاب به چندین مورد از آنها اشاره شده است که آیا این فرد در سخنش مغالطه دارد یا ندارد.
به گفته رودی، پرسش دیگری که میتوانیم از خودمان بپرسیم این است که شواهد تا چه اندازهای محکماند و پرسش بعدی آیا علتهای بدیلی در مطلبی که میخوانید، وجود دارد؟ آیا آمار عرضهشده فریبنده است؟ چه اطلاعات مهمی بیان نشده است؟ نویسنده ممکن است برخی اطلاعات را تحت تأثیر عواملی مختلفی بیان نکند. پرسش آخر هم این است که چه مدعا و نتیجه معقول دیگری را میتوان مطرح کرد؟
وی در پایان یادآور شد: موضوع جلسه امروز از آنجا نشأت گرفته که اکثر استادان فلسفه این اشکال را به برنامه فلسفه برای کودکان وارد میکنند که چرا شما این را «فلسفه برای کودکان» مینامید، در صورتی که باید به آن «تفکر انتقادی برای کودکان» گفت، چرا که شما بیشتر بیان تفکر انتقادی را به کودکان نشان میدهید و در جلسات می خواهید کودک را وادار به تفکر کنید. در کل، فلسفه را به تفکر انتقادی تقلیل میدهید.
«تفکر انتقادی» یا «فلسفه» برای کودکان؟
در ادامه این توضیحات، سعید ناجی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با اشاره به نظریات متیو لیپمن گفت: اولین بار که لیپمن این کار را شروع کرد، ابتدا نظرش بر تفکر انتقادی بود اما بعد فهمید که چیزی کم دارد. تفکر انتقادی، کودکان را دقیقتر میکند اما عمق فلسفی نمیتواند پیدا کند. برای این کار لیپمن از گفتوگوهای افلاطون و دیدگاههای فلسفی برای کودکان استفاده کرد. او منظورش این بود که از فلسفه کمک بگیرد تا آرای کودکان را عمیقتر کند.
ناجی افزود: فلسفه برای کودکان به این معنی نیست که درس فلسفه را برای کودکان ارائه کنیم. فلسفه دو گونه است. فلسفه آکادمیک و فلسفه آماتور. ویژگی فلسفه آکادمیک و دانشگاهی این است که سطح بالایی از انتزاع دارد و باعث میشود که از جامعه دور باشد. اما بحثهایی که در جامعه و نزد کودکان وجود دارد، بحثهای پیچیدهای نیستند که سطح انتزاعیت آن خیلی بالاست و شاید به درد بشر نخورند.
این عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه گفت: اما فلسفه آماتور آن است که از گفتوگوهای مردم و جامعه بیرون بیاید. در این حالت، فرد مشکلی دارد و ممکن است برای حل آن مشکل فلسفه هم بخواند. به عنوان مثال، مسائل اخلاقی از این نوعند که فرد در مواجهه با آنها ممکن است به مباحث فلسفی رجوع کند. پس فلسفه آکادمیک از یک مشکل شروع می شود و به حل آن میانجامد.
وی همچنین گفت: بنابراین آنهایی که میگویند فلسفه برای کودکان، فلسفه نیست، به یک معنا حق دارند. اما بنا به دلایلی اتفاقاً همان فلسفه است که از گفتوگو شروع می شود. سقراط میگوید کتابهای فلسفه در بهترین حالت نمایی از یک حالت به فرد میدهند. اما فلسفه در گفتوگوی زنده فلسفه میشود. بنا به همین دلیل، فلسفه برای کودکان در گفتوگو شکل میگیرد.
در بخشهای دیگری از این نشست روحالله کریمی و ملیحه راجی نیز سخنانی را درباره جایگاه تفکر انتقادی در برنامه فلسفه برای کودکان بیان کردند.
نظر شما